نبرد خسروجرد
در جریان دومین حملۀ «عبید خان اُزبِک» به خراسان، «شاه طهماسب» به مقابلۀ ازبکیّه شتافت و عبید خان از محاصرۀ هرات دست کشیده به بخارا مراجعت نمود و از امیران ماوراءالنّهر طلب کمک کرد. در نتیجه قشونی عظیم به فرماندهی عبید خان از آمودریا (جیحون) گذشته و هنگامی که اردوی صفوی در خسروجردِ جام اتراق کرده بود، به زورآباد رسید.
در این بین قراولان قزلباش چند نفر از ازبکان را اسیر گرفتند و تعداد قشون ایشان معلوم شد. سپاه عبید خان حدود هشتاد هزار نفر و قشون قزلباش حدود بیست و چهار هزار نفر بودند. در تاسوعای سال ۹۳۵ هجری، قشون ازبکیّه در ساروقمشِ جام نزدیک اردوی قزلباش مستقر شد. صبح روز عاشورا دو سپاه به صفآرائی پرداختند؛ شاه تهماسب در قلب قشون جای گرفت و در جلوی صفوف عرادههای توپ را به فرماندهی «شیخی بیگ توپچیباشی» قرار داد.
پس از صفآرائی، از طرفین فریاد جنگ برخاست و دو لشکر به سوی هم یورش آوردند؛ از این سو قزلباشان به سر نیزه ازبکان را به خاک میانداختند و از آن طرف نیز جنگجویان ازبکیّه قشون قزلباش را آماج پیکانهای خود قرار داده بودند؛ از دو طرف گروهی انبوه کشته شدند و گرد و غباری عظیم به آسمان برخاست. پس از مدتی آثار ضعف و شکست در لشکر صفوی بروز یافت و ازبکیّه به جناح راست قزلباش هجوم آورده آن را در هم شکستند، جناح چپ صفوی نیز تاب مقاومت نیاورده گریزان شد و ازبکیّه به تعقیب قزلباشان مشغول شدند.
گویا شاه طهماسب در عالم رؤیا مشاهده کرده بود که امامان به وی مژدۀ فتح و پیروزی دادند، لذا از جای خود حرکت نکرده و با سه هزار تن از مبارزان ایستاده بود و ازبکان نیز متوجه آن عدّه نشده بودند.
پس از آن که گرد و غبار اندکی فرونشست، شاه طهماسب مشاهده کرد که ازبکیّه پرچمی به نشانۀ پیروزی برافراشتهاند و جنگجویان ایشان که گروه گروه از تعقیب قزلباشان بازمیگردند به خانهای خود تبریک میگویند.
عبید خان به جنگجویان بازگشتۀ خود گفته بود که از دور یک سیاهی به نظر میآید و مدتی است که بر جای مانده، قطعاً سیاهی بقیۀ قزلباش است؛ لذا چند کس را مقرّر کرده بود که رفته خبری از ایشان آورند؛ ازبکان به وی گفته بودند که سپاه قزلباش آن چنان شکسته شده که در این صحرا نشانی از آنان نمانده و آن سیاهی مربوط به چهارپایان قشون قزلباش است.
در این حال شاه طهماسب به مبارزان خویش فرمان داد که به قشون ازبک حمله برند و به هر کس زخمی زده، معطّل نشوند و به دیگری بتازند که فرار ننگ و عار و به مردی کشته شدن نیکنامی روزگار است.
بنا به این دستور سه هزار جنگجوی قزلباش ناگهان بر سر ازبکیّه فرود آمده و همان گونه که شاه طهماسب گفته بود، به هر کس زخمی زده و از او گذشته به دیگری پرداختند؛ لشکریان ازبک از تیغ قزلباشان اکثراً مجروح و ناتوان گشته فرصت دفاع نیافتند و قلب سپاه ازبکیّه در هم شکست و بزرگان ایشان فرار کردند. پراکندگان قشون قزلباش نیز که متفرّق شده بودند امیدوار شده و دوباره جمع آمدند.
گویند که یکی از قورچیان قزلباش به عبید خان رسیده، شمشیری بر پشت او زد و از او گذشت و بعضی گویند که توپوزی بر وی زد که در نتیجۀ آن شنوائی عبید خان دچار مشکل شد و به «کرعبید» مشهور گشت. عبید خان به سختی و با مشقّت بسیار توانست از آن مهلکه فرار کند.
در این جنگ عبید خان چهل نفر از عظماء ماوراءالنهر و تاشکند را همراه آورده بود تا در پای بیرق برای فتح و پیروزی ایشان دعا کنند که همگی در پای بیرق کشته شدند.
از آن طرف «جانی بیگ» از فرماندهان ازبکیّه به همراه بسیاری از افراد خود و کسانی که به تعقیب قزلباشان رفته بودند، هنگام شام بازگشته و چراغهای اردوی شاه طهماسب را مربوط به اردوی عبید خان تصوّر کرده، در پشت اردوی صفوی اتراق کرد.
صبح یازدهم محرم سیاهی ایشان دیده شد و مشخص گردید که گروه ازبک است؛ شاه طهماسب سوار شده به همراه یاران بر سر آن عده تاختن گرفت و جانی بیگ و افرادش پس از مدتی مقاومت شکست خورده فرار کردند.
پس از این پیروزی، شاه طهماسب فتحنامهها فرستاد و به اوضاع خراسان سر و سامان داد و به جهت دلاوری و شجاعتی که «حسین خان شاملو» نشان داده بود، وی را به حکومت هرات منصوب نمود.